۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

موقعيت‌باوري و آنارکوفمينيسم

نويسنده: کارول ارليخ
 آنارشيست ها عادت کرده‌اند، بشنوند که نظريه‌اي که بتواند در بنا نهادن جامعه‌اي نو ياري دهنده باشد، کم دارند. در بهترين حالت، بدگويان از سر لطف مي‌گويند آنارشيسم به ما مي‌گويد که چه نکنيم. دستِ بوروکراسي يا نظام سلسله مراتبي را باز نگذاريد، تصميم‌گيري را به گروه‌هاي پيش‌رو وا نگذاريد، مرا زير پا له نکنيد، هيچ کس را زير پا له نکنيد. براساس اين ديدگاه آنارشيسم اصلاً يک نظريه نيست. بلکه يک سري تمرينات احتياط آميز است، نداي وجدان آزادي خواه؛ همواره آرمان گرا گاه اندکي گمراه، بيشتر بي مورد ولي يادآورنده‌اي لازم.
چيزي بيش از يک واقعيت سطحي در اين خرده‌جويي وجود دارد. به همان ترتيب گوناگوني‌اي در افکار آنارشيستي وجود دارد که چهارچوب نظري تحليل‌گران جهان و اقدام براي تغيير آن را فراهم مي‌کند. شايد فمينيست هاي راديکال که مي‌خواهند «آن گام بزرگ در راه پيش برد آگاهانۀ نظريه» را بردارند، در موقعيت‌باوري (Situationism) انرژي بالقوه‌اي مي‌يابند.
ارزش موقعيت‌باوري براي يک تحليل فمينيست آنارشيستي اين است که آگاهي سوسياليستي از اولويت داشتن فشار سرمايه‌داري را با تأکيد آنارشيستي بر روي تحول کل جامعه و زندگي شخصي افراد ترکيب مي‌کند. نکته‌اي که در مورد فشار سرمايه‌داري اهميت دارد اين است که: به نظر مي‌آيد آنارشيست ها بيش از معمول نسبت به اين اصل ناآگاهند که چنين سيستم اقتصادي‌اي بيشتر افراد را نابود مي‌کند. ولي سوسياليست ها (به ويژه مارکسيست ها) نيز چشمانِ خود را پاک بر اين واقعيت مي‌بندند که مردم در هر جنبۀ زندگي‌شان تحت فشارند: کار، گذراندن اوقات بيکاري، فرهنگ، روابط شخصي و همه و همه. و تنها آنارشيست ها ناکيد دارند که مردم خود بايد شرايط زندگي خود را متحول کنند. جز اين، شدني نيست، نه توسط گروه ها و دسته ها و نه اتحاديه ها، نه «سازمان دهندگان» و نه هيچ کس ديگر.
دو مفهوم اصلي موقعيت باوري «کالا» (commodity) و «نمايش» (spectacle) است. سرمايه داري همه روابط اجتماعي را روابط کالامحور کرده است: قوانين بازار بر همه حکم مي‌رانند. مردم نه تنها در ذهنيت تنگ اقتصادي، توليد کننده و مصرف کننده، هستند بلکه ساختار اصلي زندگي روزمره‌شان بر روابط کالامحور بنا شده است. جامعه را به عنوان کل مي‌بينيم؛ مجموعه‌ي روابط اجتماعي و ساختارها، اين نتيجه‌ي اصلي اقتصاد کالامحور است. چنين چيزي به ناچار مردم را نه تنها از دست رنجشان که از زندگي‌شان جدا مي‌کند، چون که مصرف کننده بودن در روابط اجتماعي، فرد را به يک ناظر منفعل زندگي خود بدل مي کند. بنابراين نمايش محصول فرهنگي‌اي است که از اقتصاد کالامحور توليد مي‌شود؛ صحنه آماده است، نقش ها يک به يک اجرا مي شود، وقتي خيال مي‌کنيم خوشحاليم دست مي‌زنيم، وقتي خيال مي‌کنيم خسته‌ايم دهن دره مي‌کنيم ولي نمي‌توانيم از نمايش دست بکشيم. چراکه بيرون از تئاتر جهان ديگري براي ما وجود ندارد.
در زمان هاي اخير، با اين وجود صحنه نمايش اجتماعي در حال فروپاشي است و بنابراين امکان بنا کردن جهان ديگري خارج از تئاتر وجود دارد. اين بار يک دنياي واقعي، که در آن هر کدام از ما به راستي نه به عنوان مفعول که به عنوان فاعل نقشي ايفا کنيم. عبارتي که موقعيت‌باورها براي اين اتفاق به کارمي‌برند اين است: «بازسازي زندگي روزمره».
چگونه زندگي روزمره قرار است بازسازي شود؟ با خلق فرصت هايي براي تمييز دادن رفتار طبيعي چيزها؛ فرصت هايي که مردم را از روش هاي مرسوم انديشيدن و رفتار کردن بيرون بياورد. مردم تنها در آن حالت قادر به عمل خواهند بود و خواهند اين نمايش ساختگي و اقتصاد کالايي را درهم بشکنند ؛ چه در غيرِ اين صورت اين سرمايه داري در همه‌جا جاري و فعال است. تنها در آن زمان قادر خواهند بود که زندگي هايي آزاد و غيرهمگون خلق کنند.
حاصل اين سازش سياسي، تئوري آنارشيسم سوسياليستي با تئوري فمينيسم راديکال، درخور توجه است. مفاهيم کالا و نمايش به ويژه در مورد زندگي زنان مصداق دارد. در واقع بسياري از فمينيست هاي راديکال بي اينکه خود را موقعيت‌باور بدانند اين موضوع را با جزئيات تبيين داده‌اند. اين نگاه، با نشان دادن جايگاه زنان به عنوان يک عضو حياتي براي جامعه به عنوان کل، ولي همزمان بي اينکه نقشي در بازي هاي سوسياليست هاي منشعب داشته باشند، تحليل ها را بازتر مي‌کند. فشار بر زنان بخشي از فشار کل بر افراد در يک اقتصاد سرمايه داري است، ولي کمتر از فشارهاي ديگر نيست. از ديدگاه موقعيت‌باورها شما نبايد الزاماً جزو دسته‌اي مشخص از زنان باشيد؛ يا عضوي از پرولتاريا، يا حتي يک کارگر صنعتي يا بر فرض کسي که از خود هيچ دارايي‌اي ندارد، تا تحت فشار خوانده شويد. شما ناچار نيستيد که تشنه لب براي مانيفست هاي سوسياليست ها منتظر بمانيد که به شما ديکته کنند شما شايستگي هايي داريد؛ به عنوان بانوي خانه (بازآفريني نسل ديگري از کارگران)، به عنوان يک کارمند دفتري، به عنوان يک دانش‌آموز يا يک استاد ميانه‌حال که توسط دولت استخدام شده است (و بنابراين بخشي از «طبقه کارگر نوين»). شما ناچار نيستيد بخشي از جهان سوم باشيد يا يک همجنس‌گرا يا يک زن پا به سن گذاشته يا يک مسئول پذيرش بهزيستي. همه اين زنان در اقتصاد کالايي مفعول هستند؛ همه ناظران منفعل اين نمايش هستند. به وضوح بعضي زنان در موقعيت هاي بدتري نسبت به ديگران قرار دارند، ولي به هر حال هيچ کدام در همه جنبه هاي زندگي‌شان آزاد نيستند.

0 نظرات:

ارسال یک نظر