۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

سندیکای آنارشیستی CNT کلید معمای اسپانیا

نویسنده : هرریان لوپز ( پروفسور در دانشگاه مادرید)
مبارزات سندیکایی- آنارشیستی در دوران جمهوری خواهی (۱۹۳۶-۱۹۳۱) و جنگ داخلی( ۱۹۳۹-۱۹۳۶) نقشی کاملا محوری در اسپانیا بازی کردند. مهمترین آنها، کنفدراسیون ملی کار(CNT) حدود پانصد هزار و سی و پنج نفر در ژوئن ۱۹۳۱ و دو میلیون در دوران جنگ عضو داشت.این موقعیت به شکل خاصی با وضعیت امروز در تضاد قرار می گیرد؛ زیرا جریان سندیکایی آنارشیستی، عملا از صحنه اجتماعی اسپانیا محو شده است و یا دست کم، نسبت به گذشته کاملا در حاشیه قرار گرفته . علت این انحطاط را مجموعه عوامل زیر توضیح می دهند: اختناق دولت فرانکو، مبارزات درون سازمانی، فقدان جایگزینی توسط نسل های جوانتر و ضعف کمک های بین المللی .
رژیم فرانکو، به سندیکا ها و به ویژه به CNT ( که سازمان مخفی ای بود که نهاد های رهبری اش اغلب توسط پلیس سرکوب می شد) ضربه سختی وارد کرد. بدین گونه، طی ده ساله اول دیکتاتوری فرانکو، یازده کمیته و بیش از شصت تشکیلات منطقه ای از بین رفتند. بسیاری از رهبران، مثلا در سال ۱۹۴۱ در شهر «والانسیا» اعدام شدند.
با وجود اینکه خصلت استبدادی و پلیسی فرانکیسم برای هر سازمان مخفی ای تهدیدی خطرناک بود، ولی CNT با حفظ همان ساختار فدرالی (سندیکا، کمیته منطقه ای و ملی) که در زمان قانونی بودنش داشت، کار آنها را ساده کرد. رهبران جنبش که معتقد به سقوط سریع رژیم بودند در واقع روی تعداد اعضایشان حساب می کردند - در سال۱۹۴۶ بین پنجاه تا شصت هزار عضو در اسپانیا داشتند - به جای اینکه برشیوه های امنیتی متکی باشند که بر فعالیت مبارزاتی محدود ، سازمان یافته در گروه های کاملا غیر قابل نفوذ بنا شده که در شرایط مخفی توانایی انطباق داشته باشند. در نتیجه سقوط هر کدام از کمیته ها می توانست به انهدام زنجیره ای سازمان و زندانی شدن ده ها مبارز منجر شود . نتیجه اش تحلیل نیرو ها و تقریبا ناپدید شدن CNT به عنوان یک سازمان توده ای در اوائل سال های ۵۰ بود.
سپس، اگر همه سازمان های ضد فرانکو، در سال های بعد از جنگ، به درجات مختلفی دست به گریبان مبارزات درون گروهی شدند، مبارزات درون گروهی CNT به ویژه بسیار خشن بود. این رودررویی ها، اولین انشعاب جنبش لیبرتر که به مدت شانزده سال طول کشید را به دنبال داشت (۱۹۶۱-۱۹۴۵). انشعاب دیگری در اواسط سال های ۶۰ اتفاق افتاد که این یکی دیگر قطعی بود. دو سازمان که هر دو عنوان سندیکا را حفظ کردند از این انشعاب بیرون آمدند.
گرایش «ارتدکس» با مواضعی بسیار انقلابی که در خارج کشوراکثریت را داشت توسط «فدریکا مونتسنی» و همسرش «ژرمینال اسگلز» که طرفدار بازگشت به اصول خالص آنارشیسم بودند، رهبری می شد؛ آنها مدافع اشتراکی سازی و ایجاد میلیشیا بودند و با این کار می خواستند پرانتز شرکتشان در دولت جمهوری خواه در دوران جنگ داخلی را که به زعم آنها موجب تضعیف جنبش لیبرتر شد، ببندند.
از سوی دیگر گرایش « امکان گرا» ( پاسیبیلیست)، طرفدار مبارزه سندیکایی ( در اسپانیا اکثریت با آنها بود) و همکاری با سازمانهای مبارز علیه فرانکو و حتی شرکت در دولت جمهوری خواه در تبعید بود. و بدین گونه تاکتیک های این دو سازمان برای برانداختن فرانکو از قدرت، کاملا متفاوت بود. در حالی که « ارتدکس» ها بر عملیات مستقیم یعنی قیام، خرابکاری و یا بمب گذاری تاکید می کردند، «امکان گرایان» ازمذاکرات سیاسی با هدف متقاعد و متحد کردن قدرت های اروپایی برای ایجاد زمینه های پایان دیکتاتوری طرفداری میکردند. برای دسته اول همانطور که در متون خود که در دسامبر ۱۹۴۵ چاپ شد نوشتند « سقوط فرانکو محصول مقاومت داخلی و نتیجه عملیات مستقیم علیه هر شکلی از استبداد خواهد بود (....) خارج از هر عمل سیاسی و دیپلوماتیک و بدور و ورای هر دولتی . »
بدین گونه در کنگره تولوز در ۱۹۴۷ « ارتدکس» ها «کمیسیون دفاع » را که مسئولیتش سازماندهی این گونه عملیات در اسپانیا بود، بوجود آورد. از سوی دیگر، «امکان گرا» ها که شاهد سرکوب شدید عملیات نظامی توسط رژیم بودند، معتقد بودند که بدون کمک بین المللی سرنگونی دیکتاتوری میسر نیست. پرسش کمیته ملی از خود این بود که « در گذشته، خلق اسپانیا با اینکه مسلح بود شکست خورد، حالا که دیگر دست هایش هم خالی است چگونه می توان او را به مبارزه خشن دعوت کرد ؟»
این رویارویی برای جنبش لیبرتر بسیار گران تمام شد : به عنوان مثال رهبری «ارتدکس» ها، اعضا را به اسپانیا می فرستاد تا «امکان گرا» ها را از رهبری سازمان مخفی اخراج کنند. این امر موجب پریشانی مبارزان شد و در برخی از موارد، سرکوب و اختناق را آسان کرد. به علاوه CNT داخل در لحظاتی که شدیدا به کمک مالی احتیاج داشت نتوانست ازسازمان اکثریت در تبعید کمک بگیرد.
اما مبارزات داخلی، این جناح را هم بی بهره نگذاشت: انحلال بخش های محلی و اخراج هواداران و اعضا به ویژه بعد از ایجاد «کمیسیون موارد اختلاف» در سال ۱۹۶۷ ( که برای بعضی از هوادارن به مثابه یک «ماشین تنبیهی» واقعی تلقی شد) ، تا حدی که از پنجاه هزار عضو در سال ۱۹۴۵ که نمایندگانشان در کنگره پاریس حضور داشتند، سی سال بعد تنها دو هزار نفر باقی ماندند.
با پیروزی گرایش «ارتدکس » ، اصل « مقدس سه گانه » (مبارزات سندیکایی انقلابی، عملیات مستقیم و کمونیسم لیبرتر) که قبل از جنگ توسط کنگره به تصویب رسیده بود بعنوان راهنمای عمل وحرکت برای آینده انتخاب شد. CNT همچنان دولت را به عنوان دشمن خود می دانست، و آنهم درزمانی که رشد نقش دولت در توزیع ثروت در بین اسپانیایی ها، چنین انتقاد هایی را در دنیای کارگران تضعیف می کرد؛ زیراآنها از این اقدامات دولت بطور گسترده ای بهره مند میشدند.
اما بی شک حاد ترین مسئله برای سازمان، فقدان جانشینی نسل جوانتر بود : اعضا سازمان هنوز به شدت، به جنگ های داخلی وابسته بودند. CNT در اسپانیا، شرکت در سندیکاهای عمودی فرانکیستی را رد کرد (۱)؛ امری که تماس با کارگران جوان و در نتیجه جذب آنها را مشکل می کرد. مثال گویا ی آن: در میان چهل و چهار عضو فعال دستگیر شده در ۱۹۶۰ چهل و یکی از آنها در اوائل جنگ داخلی بیشتر از هیجده سال داشتند.
همین پدیده، به سازمان در تبعید نیز سرایت کرد: آنها با اختصاص دادن تمام انرژی خود به اسپانیا و با امید بستن به بازگشت فوری، در حاشیه مبارزات سیاسی اجتماعی کشورهای میزبان باقی ماندند. و این روش، رابطه آنها را با منابع مهمی که می توانست در تجدید و نوسازی شان موثر باشد ، قطع کرد و آنها زمینه هایی مثل دفاع از آزادی فردی، فرهنگ و روابط جنسی آزاد، که « لیبرترها»، سنتا از پیش گامان آن بودند، را رها کردند.
وبالاخره، باید ضعف کمک بین المللی را هنگام مرگ دیکتاتور گوشزد کرد. در حالی که جریانات دیگر ضد فرانکو از کمک و حمایت های مهم خارجی برخوردار بودند،CNT در اوایل راه پر پیچ و خم انتقال، بسیار تنها بود. بسیاری از جنبش های لیبرتر اروپایی و یا آمریکای لاتینی که از اختناق کشور های مطبوع شان ضربه خورده و یا مبارزات درون سازمانی آنها را تضعیف کرده بود، در نتیجه نتواستند در لحظه ای که برای مبارزات سندیکایی آنارشیست اسپانیایی، به غایت حیاتی و حساس بود، نقطه اتکای آنها باشند.
علیرغم چندین تظاهرات عظیم و زود گذر، در بدو روند دمکراتیک (مثلا در ۱۹۷۷ میتینگ سان سباستین دو لوس ریز و یا روز های لیبرتر در بارسلون) CNT دیگر نتوانست شکوه و قدرت گذشته خود را بازیابد.
(۱) در واقع به نوعی شکل رسمی مبارزات سندیکایی صنفی بود که توسط رژیم فرانکیستی کنترل می شد. به مرور با پیوستن تدریجی هوادارن کمونیست و سوسیالیست، توانایی مبارزاتی و جنگندگی این سندیکا ها افزایش یافت و به کارگاهی برای ساختن کادرهای رهبری مهمترین سندیکاهای کارگری زمان انتقال تبدیل شد؛ مثل UGT اتحاد عمومی کارگران و یا CCOO.

0 نظرات:

ارسال یک نظر