۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

اندیشمندان آنارشیسم : گوستاو لنداور


گوستاو لنداور، آنارشیست آلمانی درسال 1870 درجنوب آلمان بدنیا آمد و در سال 1919 بعد از شکست جمهوری آنارشیستی استان یایرن، توسط افسران و سربازان راستگرا اعدام شد. او از خانواده ای مذهبی یهودی برخاسته بود و در دانشگاه در رشته های فلسفه، ادبیات، و تاریخ هنر درس خوانده بود. لنداور در سال 1896 بعنوان نماینده آنارشیستها در کنگره سوم بین الملل در سوئیس شرکت نمود و بارها به سبب فعالیت های مطبوعاتی چپگرایانه به زندان افتاد. در تبلیغ آنارشیسم، او خواهان تشکیل کمونها، شرکتهای تعاونی ، شوراها، انجمن های محلی، و خانه های فرهنگی بود. او غیر از پیرامون آنارشیسم، خالق آثاری در زمینه های ادبیات و فلسفه نیز است. در دوره کوتاه جمهوری شورایی استان بایرن، او وزیر فرهنک و روشنگری بود. گرچه آنارشیسم او شدیدا تحت نظرات باکونین، پرودن، و کروپتکین بود، او ولی از نظر فکری تحت تاثیر مطالعه آثار اشتیرنر، نیچه و عرفان مایستر اکهارت بود. آنارشیسم  لنداور تمایلات قوی فرهنگی داشت. او میگفت که یک سوسیالیست واقعی باید همیشه مخالف دولت و سیاست اقتصادی سرمایه داری باشد. او آنارشیسم سوسیالیستی خود را قویا ضدمارکسیسم میدانست و میگفت که مارکس، پروفسوری است که فقط می خواهد حکمرانی کند، و اگر خاله زنکی ها فال قهوه میگیرند، مارکسیستها از طریق ماشین بخار می خواهند پیشگویی و غیبگویی نمایند. لنداور سوسیالیسم مارکسیستی را سوسیالیسم سرمایه دانست و مارکسیم را نوعی گمراهی در میان کمونیسم بحساب می آورد. وی مدعی بود که سوسیالیسم فقط در دشمنی مطلق با مارکسیسم قابل دسترسی است. در مرکز سوسیالیسم لنداور،"دهکده جهانی سوسیالیستی" قرار دارد که درآن تعاونیهای پیشه وران، کشاورزان، و کارگران صنعتی، تضمین شوند. او میگفت که در سده های میانه بجای دولت، جامعه ای از اجتماعات حاکم بود. او آنان را فرمهایی از سوسیالیسم میدانست. همچون سایر آنارشیستها، در نظر لنداور دولت دشمن مردم است. او دولت را خشونت و حاکمیت سازماندهی شده می دانست و در تحسین تداوم انقلابات می گفت که انقلاب باید بخشی از قانون اساسی و نظم اجتماعی انسانها باشد. لنداور شعار "تبلیغ از طریق عمل " را، ترور و بمب گذاری می دانست که به ضرر پیشرفت انقلاب است. او خواهان مبارزه صلح آمیز بود و میگفت که از طریق خشونت ما به سوسیالیسم نمی رسیم بلکه ایجاد خشونت در طرف مقابل مینمائیم و برای اینکه جامعه سرمایه داری را تغییر دهیم نباید نمایندگان آنرا ترور کرد بلکه باید آنان را قانع نمود که سوسیالیسم نظام بهتری است(!)، و چون انسان قابل تغییر است، هر انسانی قادر است که در ساختمان نظام سوسیالیستی شرکت کند. او خود را مخالف سوسیالیسم طبقاتی و مبارزه طبقاتی می دانست و میگفت که هدف نه پرولتاری نمودن جامعه و انقلاب بلکه باید پرولتاریازدایی ازآن باشد، و آنارشیستها خواهان نوعی زندگی هستند که انسان مجبور نباشد از نظر کیفی زیر شرایط کاپیتالیستی زندگی کند. امروزه اشاره میشود که درآلمان خلاف کشورهای جنوب و شرق اروپا، نظرات آنارشیستی باکونین و کروپتکین و روشهای آنارکوسندیکالیستی طبقاتی، طرفدارانی نیافت. لنداور خود تحت تاثیر فلسفه اجتماعی کروپتکین و آنارشیسم اخلاقی-مسیحی تولستوی بود. او به ترجمه ادبی آثار: بالزاک، اسکار وایلد، و کروپتکین پرداخت. از جمله آثار ادبی نخستین او: مبلغان مرگ، شکاکی و عرفان، ادامه نقدزبان، و نوول حاکمیت و حکمرانان انقلاب، بودند. لنداور از جمله منقدین مهم فلسفه آنارشیسم از جنبه های گوناگون نیز است. او مخصوصا مخالف بکارگیری خشونت در طول مبارزات اجتماعی بود و به انتقاد از ژست های شبه انقلابی بعضی از مبارزان آنارشیسم زمان خود پرداخت و میگفت که انقلاب اجتماعی رابطه ای باسیاست ندارد چون آن بدون انقلاب سیاسی نیز قادر به زندگی است. امروزه انتقاد او از مارکسیسم را تنگ نظرانه و خردگریزانه میدانند چون او مارکسیسم را "خرافات علمی" نامید. وی می نویسد که کمونیستهای اسپارتاکوسی و هواداران روبسپیر فرانسوی مبلغ مرکزیت گرایی هستند که فقط درخدمت بقدرت رسیدن هواداران شان می باشند. لنداور مبارزات حزبی و پارلمانی احزاب سوسیال دمکراسی را نیز بورژوایی نامید. از جمله آثار دیگر او: انقلاب، دعوت برای سوسیالیسم، انقلاب فرانسه بصورت نامه، جوابگویی، انسان آینده، شناخت و رهایی، گذشته نیز آینده است، و شاعر یعنی کافر طردشده، هستند. لنداور مهمترین مفسر آثار شکسپیر در زبان آلمانی بود. در بعضی منابع آنارشیستی، ادیبانی مانند کامو، آورول و تولستوی را از یاران جنبش آنارشیستی غرب بشمار می آورند. لنداور را امروزه یک سوسیالیست آنارشیست فرهنگی می نامند. برای اطلاع بیشتر پیرامون گوستاو لنداور به اینجا مراجعه کنید.

2 نظرات:

Unknown گفت...

البته شاید بهتر بود وبلاگ نویس عزیز به جای کلمه اندیشمندان آنارشیسم می نوشت نظرات و زندگی نامه یک آنارشیست دیگر , چراکه همه انسانها می توانند بیندیشند و هر انسانی می تواند خود را آنارشیست بداند و ما انسان خاص یا ویژه ای نداریم. بت و اتوریته و شخصیت ویژه نداریم

An Angry Anarchist گفت...

آنچه که در میان نوشته های Gustav Landauer برای من از همه جالب تر می آید، شناسایی این مهم است که دولت (state) یک "چیز" نیست. دولت، بر خلاف اصرار مارکسیسم کلاسیک، ابزاری نیست که توسط طبقه ی حاکم به کار گرفته شود. و یا بر خلاف دیدگاه پسا-مارکسیستی و (نئو)لیبرال، دولت وسیله ای نیست که توسط نمایندگان مجموعه ای پولورالیستی از منافع به استخدام در بیاید. بر عکس، دولت یک ناچیز است... در شناسایی دولت به عنوان مجموعه ای از روابط در میان سابجکت ها، لندوار به بینش کلیدی تز میشل فوکو دست یافت - که ما توسط "نهادهای" (institutions) جدا از خود، توسط "دولتی" جدا از "جامعه ی مدنی" (civil society) حکومت نمی شویم. بلکه ما همه به همدیگر از طریق تار عنکبوتی پیچیده ای از روابط ظریف قدرت حکومت می کنیم.
با آنکه لندوار حتی در میان خود آنارشیست ها هم صاحب نام نیست، به نظر می رسد اولین آنارشیستی است که از هژمونی فاصله می گیرد و به سوی "affinity" حرکت می کند.

ارسال یک نظر