هربرت ريد (1968ـ 1893 ) در مزرعهاي دورافتاده در ايالت يورکشاير انگلستان به دنيا آمد و همواره يک روستايي درهنشين باقي ماند. تجربيات او به عنوان يک افسر ارتش که به نحو معجزهآسايي از جنگ جهاني اول جان سالم بدر برده بود ، حس نفرت عظيمي از جنگ و عدم اطميناني به همين اندازه عظيم نسبت به دولت در وي بوجود آورد. او به شعر ، نقد هنري ، انتشار کتب و تدريس در دانشگاه روي آورد و رماني خارقالعاده به نام کودک سبز نوشت . بعداً اقدام به نوشتن يک خودزندگينامه ( اتوبيوگرافي ) به نام «تقويم معصوميت و تجربه» نمود. آنارشيسم وي از سالهاي جواني تا به هنگام مرگش برجاي ماند . گرچه وي همواره تا آستانه پيوستن به جنبشهاي سازمان يافته ، پيش رفت؛ معهذا بعضي از آثار کلاسيک ادبيات اختيارگرا را نوشت که از جمله ميتوان به شعر و آنارشيسم ، فلسفه آنارشيسم و آموزش از طريق هنر اشاره نمود که اين کتاب آخر نوعي شيوه آموزشي است که در واقع روش تربيتي آنارشيستها ؛ بشمار ميرفت. از هربرت ريد کتاب «معني هنر» که در اصل يک سلسله مقالات بود که وي در سال 1931 براي مجله «ليسنر» نوشته بود توسط آقاي دريابندري به فارسي ترجمه شده است . کتاب ديگري از وي به نام «فلسفه هنر معاصر» توسط آقاي فرامرزي ترجمه و به فارسي منتشر شده است. از ديگر آثار هربرت ريد به زبان فارسي ، «آنارشيسم: سياست شاعرانه، جستارهايي درباره ي سياست» ترجمه حسن چاوشيان است که سال پيش توسط انتشارات اختران منتشر شده است.
هربرت ريد از رهگذر تجربه هاي خاص خويش به آنارشيسم فلسفي رسيد. «رويكرد زيباشناسانه به سياست» مفهومي است كه ريد در كتاب حاضر به مخاطبش عرضه مي كند .او معتقد است نظم و ترتيب فعلي دنياي سياست، به قسمي كه در جهان امروز مي بينيم، نظمي است كه به جامعه تحميل مي شود؛ نه مردم آن را مي خواهند، و نه آن وقعي به نيازهاي مردم مي گذارد؛ به همين دليل، آشوبناك و ويرانگر است. سياست بختكي است كه بر احساسات ما سنگيني مي كند. سياست ناقض اساسي ترين اقتضاي زيباشناسي است ـ بي بهره از زيبايي است. سياست تحميلي است، مثل صدايي كه با چنان بسامدي به گوش ما بكوبد كه فريادمان درآيد، و كساني كه آن را به راه انداخته اند، آن را موسيقي بنامند. «نظم» زندگي مدرن چنان همهمه و جنجالي است كه ما را نسبت به الحان ظريف تر و ملايم تر جهان تقريباً ناشنوا ساخته است. آنارشيست ها معتقدند كه نهاد سرمايه داري نهادي ويرانگر غيرعقلاني و ناانساني است. سرمايه داري حريصانه منابع سرشار زمين را مي بلعد و سپس مقادير انبوهي از محصولات را با آنها سرهم بندي مي كند.
آنارشيست ها مي گويند هر ۲ نوع بوروكراسي سرمايه داري و سوسياليستي زمانه ما نتوانسته اند به بزرگ ترين وعده خويش، كه استقرار دموكراسي است، عمل كنند. جوهر و ذات دموكراسي اين است كه مردم بايد كنترل زندگي خويش را در اختيار داشته باشند، ولي زندگي هاي ما با مجتمع سياسي ـ نظامي ـ صنعتي دولت هاي بزرگ هدايت مي شود.
آنارشيست ها معتقدند كه عبارت «نظم و قانون» از نيرنگ هاي بزرگ دوران ماست. قانون موجب نظم نمي شود. قانون، اگر چيزي به دنبال آورد، همانا نظم دولت توتاليتري، يا نظم ارتش است كه در آنها ترس و تهديد موجب مي شود مردم سر جاي خود بمانند. قوانين، بنابه طبع، نمي توانند جامعه خوبي بيافرينند؛ چنين جامعه اي فقط به دست شمار عظيم مردماني خلق مي شود كه ذخاير و منابع و نيز خودشان را به صورت داوطلبانه به نظم و ترتيب مي كشند. آنارشيست ها تمدن مدرن را به نقد مي كشند و مي گويند كه تمدن مدرن، با «حكومت قانون» و فعاليت هاي غول آساي صنعتي، و با «دموكراسي نمايندگي»اش، چه چيزي به ارمغان آورده است؟ در حالي كه خود آنارشيست ها هم متهم شده اند كه طرفدار خشونتند و آن را روش ايجاد تغيير انقلابي مي دانند. اما حقيقت اين است كه آنارشيست ها تغيير انقلابي را چيزي فوري و بي واسطه مي انگارند، چيزي كه هم اكنون هرجا كه هستيم، هرجا كه زندگي مي كنيم، و هرجا كه كار مي كنيم بايد انجام دهيم. چنين انقلابي يك هنر است.يعني نيازمند جسارت تخيل نيز هست.
آنارشيست ها مي كوشند رابطه پيچيده و بغرنج نهادهاي در حال تغيير و فرهنگ در حال تغيير را سر و سامان دهند. آنان مي دانند كه ما بايد هم اينك در فرهنگ شروع به انقلاب كنيم: اما اين را هم مي دانند كه اين انقلاب بسيار محدود خواهد بود تا وقتي كه راه تازه اي براي زندگي توده هاي مردم باز شود. «ريد» در اين باره مي نويسد: «نمي توان فرهنگ را از بالا تحميل كرد ـ فرهنگ بايد از پائين بجوشد. فرهنگ از ميان مردم، از بطن كار و زندگي روزانه آنان برمي آيد. فرهنگ تجلي خودجوش سرخوشي هاي مردم در زندگي و در كار است، و اگر اين سرخوشي وجود نداشته با شد، فرهنگ هم وجود ندارد.به اعتقاد هربرت ريد فن و هنر انقلاب بايد فراتر از آنچه «عقل» و آنچه «علم» مي نامند برود. چون هم عقل و هم علم به تجربه ناقص گذشته محدود هستند.
آنارشيست ها مي گويند هر ۲ نوع بوروكراسي سرمايه داري و سوسياليستي زمانه ما نتوانسته اند به بزرگ ترين وعده خويش، كه استقرار دموكراسي است، عمل كنند. جوهر و ذات دموكراسي اين است كه مردم بايد كنترل زندگي خويش را در اختيار داشته باشند، ولي زندگي هاي ما با مجتمع سياسي ـ نظامي ـ صنعتي دولت هاي بزرگ هدايت مي شود.
آنارشيست ها معتقدند كه عبارت «نظم و قانون» از نيرنگ هاي بزرگ دوران ماست. قانون موجب نظم نمي شود. قانون، اگر چيزي به دنبال آورد، همانا نظم دولت توتاليتري، يا نظم ارتش است كه در آنها ترس و تهديد موجب مي شود مردم سر جاي خود بمانند. قوانين، بنابه طبع، نمي توانند جامعه خوبي بيافرينند؛ چنين جامعه اي فقط به دست شمار عظيم مردماني خلق مي شود كه ذخاير و منابع و نيز خودشان را به صورت داوطلبانه به نظم و ترتيب مي كشند. آنارشيست ها تمدن مدرن را به نقد مي كشند و مي گويند كه تمدن مدرن، با «حكومت قانون» و فعاليت هاي غول آساي صنعتي، و با «دموكراسي نمايندگي»اش، چه چيزي به ارمغان آورده است؟ در حالي كه خود آنارشيست ها هم متهم شده اند كه طرفدار خشونتند و آن را روش ايجاد تغيير انقلابي مي دانند. اما حقيقت اين است كه آنارشيست ها تغيير انقلابي را چيزي فوري و بي واسطه مي انگارند، چيزي كه هم اكنون هرجا كه هستيم، هرجا كه زندگي مي كنيم، و هرجا كه كار مي كنيم بايد انجام دهيم. چنين انقلابي يك هنر است.يعني نيازمند جسارت تخيل نيز هست.
آنارشيست ها مي كوشند رابطه پيچيده و بغرنج نهادهاي در حال تغيير و فرهنگ در حال تغيير را سر و سامان دهند. آنان مي دانند كه ما بايد هم اينك در فرهنگ شروع به انقلاب كنيم: اما اين را هم مي دانند كه اين انقلاب بسيار محدود خواهد بود تا وقتي كه راه تازه اي براي زندگي توده هاي مردم باز شود. «ريد» در اين باره مي نويسد: «نمي توان فرهنگ را از بالا تحميل كرد ـ فرهنگ بايد از پائين بجوشد. فرهنگ از ميان مردم، از بطن كار و زندگي روزانه آنان برمي آيد. فرهنگ تجلي خودجوش سرخوشي هاي مردم در زندگي و در كار است، و اگر اين سرخوشي وجود نداشته با شد، فرهنگ هم وجود ندارد.به اعتقاد هربرت ريد فن و هنر انقلاب بايد فراتر از آنچه «عقل» و آنچه «علم» مي نامند برود. چون هم عقل و هم علم به تجربه ناقص گذشته محدود هستند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر