۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

آنارشیسم و مدعیان آن


دولت‌ و حكومت‌ در عصر حاضر ديگر از ضروريات‌ جوامع‌ محسوب‌ مي‌شوند و ديگر تقريبا جامعه‌يي‌ را نمي‌توان‌ بي‌وجود دولت‌ و حكومت‌ يافت‌. در اين‌ ميان‌ از صدها سال‌ گذشته‌ افرادي‌ به‌ حكومت‌ اعتقاد نداشتند و نظريات‌ آنارشيستي‌ مطرح‌ كردند.
آنارشي‌ كه‌ از واژه­ای يوناني‌ به معنی بي‌ سروري‌ گرفته‌ شده‌ است‌ يك‌ گرايش‌ سياسي‌ اجتماعي‌ است‌ كه‌ خواستار آزادي‌ فرد از همه‌ قيود و قيموميت‌ها و حاكميت‌ها است‌ و خواهان‌ حذف‌ بالقوه‌ و بالفعل‌ حكومت‌ها مي‌باشد.
طرفداران‌ اين‌ نظريه‌ هوادار بر افتادن‌ هرگونه‌ دولت‌ و نشستن‌ انجمن‌هاي‌ آزاد و همياري‌ داوطلبانه‌ افراد و گروه‌ها به‌ جاي‌ هر شكلي‌ از دولت‌ هستند.
آنارشيست‌ها دولت‌ را به‌ عنوان‌ ابزاري‌ در نظر مي‌گيرند كه‌ توسط‌ طبقات‌ دارا جهت‌ سلطه‌ و استثمار مردم‌ به‌ كار گرفته‌ مي‌شود.
تفكر آنارشيستي‌ از فردگرايي‌ تا تكثرگرايي‌، از فاشيسم‌ تا حمايت‌ از انقلاب‌ خشن‌ دامنه‌ پيدا مي‌كند.
با اين‌ حال‌ همه‌ آنارشيست‌ها معتقدند كه‌ دستگاه‌هاي‌ مجبور كننده‌ دولت‌، مسوول‌ مفاسد جامعه‌ و خرد كردن‌ شخصيت‌ افراد ند و در انتظار روزي‌ هستند كه‌ هر شكلي‌ از دولت‌ نابود شود.
بسياري‌ از آنارشيست‌ها ريشه‌ آنارشيسم‌ را در فلسفه‌ يونان‌ بويژه‌ در مكتب‌ كلبيون‌ جست‌وجو مي‌كردند. علاوه‌ بر جست‌وجوي‌ افكار آنارشيستي‌ در يونان‌ باستان‌، همواره‌ ادعا مي‌شود كه‌ نمونه‌هايي‌ از عقايد و مفاهيم‌ اساسي‌ آنارشيسم‌ را مي‌توان‌ در سراسر تاريخ‌ فلسفه‌ سياسي‌ فرهنگ‌هاي‌ غرب‌ و شرق‌ مشاهده‌ كرد اما با تمام‌ اين‌ تفاصيل‌ تاريخ‌ واقعي‌ آنارشيسم‌ از دوران‌ اخير شروع‌ شده‌ است‌.
سن‌ پل‌ مقدس‌ يكي‌ از معروفترين‌ حواريون‌ مسيح‌ در مورد لزوم‌ وجود حكومت‌ و پرهيز از دولت‌ ستيزي‌ در نيمه‌ اول‌ قرن‌ نخست‌ ميلادي‌ چنين‌ گفت‌: اين‌ گناهان‌ مردم‌ است‌ كه‌ خداوند را واداشت‌ تا برايشان‌ حكومت‌ بياورد. حكومت‌ واجب‌ الاطاعت‌ است‌ و تمرد از آن‌، تمرد از دستگاه‌ عدل‌ الهي‌ است‌. اين‌ جمله‌ وقتي‌ معني‌ پيدا مي‌كند كه‌ يادآور شويم‌ در صدر مسيحيت‌ نوعي‌ گرايش‌هاي‌ آنارشيستي‌ پديد آمده‌ بود.
«روسو» فيلسوف‌ فرانسوي‌ در كتاب‌ قرارداد اجتماعي‌ نسبت‌ به‌ جامعه‌، مضامين‌، موازين‌ و مقررات‌ آن‌ اعتراض‌ كرد و گفت‌: انسان‌ ذاتا از نظر اخلاقي‌ خوب‌ و از لحاظ‌ علمي‌ مستعد است‌ و اين‌ جامعه‌ است‌ كه‌ او را به‌ بدي‌ و كژي‌ سوق‌ داده‌ است‌، لذا بازگشت‌ به‌ حيات‌ نخستين‌ هم‌ لازم‌ و شورانگيز است‌.

اينان‌ از اقدامات‌ فردي‌ در جهت‌ تروريسم‌ و آدم‌كشي‌ حمايت‌ مي‌كردند. همه‌ اينها موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ در گذشته‌، در امريكا و ديگر كشورها به‌ هنگام‌ گفت‌وگو از آنارشيست‌ نوعي‌، مردي‌ با ريش‌ انبوه‌ و حامل‌ بمب‌ در نظر مجسم‌ شود. در فعاليت‌هاي‌ آنارشيستي‌ حوادث‌ توام‌ با اعمال‌ زور وجود داشته‌ است‌.
از طرف‌ ديگر همواره‌ قسمت‌ اعظم‌ انديشه‌هاي‌ آنارشيستي‌ در جهت‌ آنارشيسم‌ فلسفي‌ بوده‌ است‌. آنارشيسم‌ فلسفي‌ به‌ رغم‌ اعتقاد برخي‌ از پيروان‌ آن‌ كه‌ انقلاب‌ را در عين‌ ناپسند بودن‌ اجتناب‌ناپذير مي‌دانند، در اصل‌ يك‌ دكترين‌ مسالمت‌آميز است‌ نه‌ قهرآميز.
بنياد آنارشيسم‌ بر دشمني‌ با دولت‌ است‌ ولي‌ در عين‌ حال‌، وجود هرگونه‌ قدرت‌ سازمان‌ يافته‌ اجتماعي‌ و ديني‌ را نيز ناروا مي‌شمرد. آنارشيسم‌ قوانين‌ دولتها را سرچشمه‌ تجاوز و خاستگاه‌ همه‌ بدي‌هاي‌ اجتماعي‌ مي‌داند و به‌ اين‌ دليل‌ خواستار از ميان‌ رفتن‌ همه‌ دولت‌ها است‌.
آنارشيست‌ها، برخلاف‌ آنچه‌ معروف‌ است‌، آشوبخواه‌ يا هرج‌ و مرج‌ طلب‌ نيستند و جامعه‌ بي‌سامان‌ نمي‌خواهند بلكه‌ به‌ نظامي‌ مي‌انديشند كه‌ بر اؤر همكاري‌ آزادانه‌ پديد آمده‌ باشد كه‌ بهترين‌ شكل‌ آن‌، از نظر ايشان‌ ايجاد گروه‌هاي‌ خودگردان‌ است‌. زيرا آنارشيست‌ها انسان‌ را با لذات‌ اجتماعي‌ مي‌انگارند.
از آنجا كه‌ تجارب‌ زندگي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ بشر نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ هرجا و هرموقع‌ حكومتي‌ در كار نبوده‌، هرج‌ و مرج‌ رخ‌ نموده‌ است‌، لذا طالبان‌ حذف‌ حكومت‌ را هرج‌ و مرج‌ طلب‌ نام‌ نهاده‌اند و آنارشيسم‌ را معادل‌ هرج‌ و مرج‌ طلبي‌ خوانده‌اند.
آنارشيستها در حالي‌ كه‌ در گسترش‌ نظريه‌ «بگذار بكنند» برهمه‌ جنبه‌هاي‌ فعاليت‌ بشر هم‌راي‌ هستند ولي‌ در همه‌ چيز با هم‌ يك‌ زبان‌ نيستند و به‌ آنارشيستهاي‌ بهبود خواه‌ و آنارشيستهاي‌ كمونيست‌ و آنارشيستهاي‌ فردباور تقسيم‌ مي‌شوند، كه‌ پيروانشان‌ چند دسته‌اندأ يكي‌ پيروان‌ پرودون‌، آنارشيست‌نامدار فرانسوي‌ كه‌ خواهان‌ تغيير آرام‌ جامعه‌ بود و اصطلاحاص گروه‌ معتدل‌ يا مسالمت‌جو ناميده‌ مي‌شوند.
پرودن‌ در انقلاب‌ سال‌ 1848 پاريس‌، كه‌ منجر به‌ تشكيل‌ جمهوري‌ دوم‌ گرديد فعالانه‌ شركت‌ داشت‌. آنارشيسم‌ جديد با آراي‌ وي‌ آغاز مي‌شود اما ريشه‌ آراي‌ او را بايد در انديشمندان‌ قبل‌ از وي‌ چون‌ ويليام‌ گادوين‌ انگليسي‌ جست‌وجو كرد.
گادوين‌ از برافتادن‌ هر نوع‌ حكومت‌ جانبداري‌ مي‌كرد و پايه‌ آنارشيسم‌ كمونيستي‌ را ريخت‌.
گادوين‌ فرد باور بوده‌ و دولت‌ را، خواه‌ دموكرات‌ باشد يا مستبد و همچنين‌ حقوق‌ و قانون‌ را خلاف‌ عقل‌ مي‌شمرد. اما پرودون‌ كه‌ پدر آنارشيسم‌ لقب‌ گرفت‌، فردباور بوده‌ و با مالكيت‌ مخالفتي‌ نداشت‌ و فقط‌ خواهان‌ بهبود چگونگي‌ كسب‌ و بهره‌برداري‌ از آن‌ بود.
دسته‌ دوم‌، پيروان‌ بلانكي‌، كه‌ خواهان‌ به‌ چنگ‌ آوردن‌ قدرت‌ با زور بودند و به‌ اصطلاح‌ تندرو و افراطي‌ ناميده‌ مي‌شوند. دسته‌ ديگر پيروان‌ باكونين‌ آنارشيست‌ روس‌ و پدر آنارشيست‌ جديد كه‌ راه‌ بلانكي‌ را ادامه‌ داد.
ناكامي‌ پيروان‌ باكونين‌ در رسيدن‌ به‌ هدف‌هاي‌ خود، كار را به‌ صورت‌هاي‌ خشن‌تري‌ از مبارزه‌، مانند ترورهاي‌ فردي‌ كشاند.
كروپاتكين‌ پيشرو آنارشيسم‌ كمونيستي‌ است‌ و با او انديشه‌ آنارشيستي‌ يكسره‌ با كمونيسم‌ آميخته‌ شد. آنارشيستها از نظر روش‌هاي‌ عملي‌ به‌ دو دسته‌ آرامش‌خواه‌ و انقلابي‌ تقسيم‌ مي‌شوند. انقلابي‌ها آشوبگري‌، ترور، اعتصاب‌ همگاني‌ و واژگون‌ كردن‌ ناگهاني‌ دستگاه‌ دولت‌ را پيشنهاد مي‌كنند.
لئوتولستوي‌ نويسنده‌ روس‌، از آنارشيستهاي‌ مذهبي‌ و آشتي‌ جوي‌ بود. وي‌ وجود دولت‌ را با اصول‌ مسيحيت‌ ناسازگار مي‌دانست‌ و معتقد بود كه‌ تنها محبت‌ است‌ كه‌ بايد بر مردم‌ حكومت‌ كند. مردم‌ بايد از خدمت‌ نظام‌، پرداخت‌ ماليات‌ و دادخواهي‌ از دادگاه‌ها خودداري‌ كنند و دستگاه‌هايي‌ كه‌ برآنها فرمان‌ مي‌رانند را بايد از بين‌ برد. نامدارترين‌ آنارشيست‌ اروپا، باكونين‌ روسي‌ است‌ از 1845 تا 1876 رهبر آنارشيسم‌ كمونيستي‌ و انقلابي‌ اروپا بود و در بين‌الملل‌ اول‌ با ماركس‌ همكاري‌ داشت‌ و به‌ علت‌ اختلاف‌ نظري‌ كه‌ با او پيدا كرد، از آن‌ بيرون‌ رانده‌ شد. باكونين‌ در عين‌ حال‌، پرشورترين‌ آنارشيست‌ ضد كليسا و دين‌ بود.
انديشه‌هاي‌ آنارشيستي‌ در نيمه‌ دوم‌ قرن‌ بيستم‌ توسط‌ متفكريني‌ مانند هربرت‌ ماركوزه‌ و رابرت‌ نوزيك‌ عنوان‌ گرديده‌ است‌. رابرت‌ نوزيك‌ يك‌ فردباور به‌ معناي‌ واقعي‌ كلمه‌ بوده‌ و معتقد است‌ كه‌ هيچ‌ چيز به‌ جز انسان‌ نمي‌تواند داراي‌ حقوق‌ سياسي‌ باشد و در عين‌ حال‌ معتقد به‌ حداقل‌ دخالت‌ دولت‌ در زندگي‌ افراد است‌ و دولت‌ را تا آن‌ اندازه‌ موجه‌ مي‌داند كه‌ حقوق‌ افراد را حفظ‌ و حمايت‌ كند

1 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام.بزرگترین رسالت یک آنارشیست ترجمه کتاب"من و خویشتن او" از ماکس اشتیرنر می باشد. ترجمه اش کنید. ترجمه اش کنید.

ارسال یک نظر