نویسنده : مهدی سقایی
نئوآنارشيسم در يک نگرش راديکال برگذشتن از اقتدار را در تجديد ساختار فضايي براي از ميان برداشتن نابرابري مهم دانسته وتلاش خود را بر حذف اين موانع متمرکز کردند. مکان جغرافيايي چشم انداز فضايي مطلوب نئوآنارشيسم براي شکل دادن به يک اجتماع محلي مي باشد(Waterstone,2002:663). در مکان جغرافيايي است که مي توان به سنجش سرمايه اجتماعي پرداخته و بر بنيان آن راهکارهاي توسعه انساني را بازجست. علاوه بر آن مکان جغرافيايي، مقياسي مناسب براي شکل گيري صنايع کوچک و متوسط مي باشد. در اين مقياس مي توان با با حذف روابط سرمايه داري به کمک شکل گيري تعاوني ها و کمک متقابل، همراه با نفي اقتدار دولت و رويکردي غير متمرکز، توزيع عادلانه درآمد ودستيابي به عدالت جغرافيايي را امکان پذير مي نمود.
توجه به مکان جغرافيايي بستري را فراهم مي آورد که بر بنيان آن گونه اي از فدراليسم شکل گيرد. از آنجا که اقتدار دولتي رويکردي پيامدگرا را نسبت به مکان جغرافيايي اخذ مي کند که در آن بين« رفاه مردم» و «مکان» تفاوت مي گذارد و علاوه بر آن با دخالت مستقيم سبب محدود شدن بودجه براي اجتماعات فقير مي گردد، توجه به مکان جغرافيايي در چارچوب نئوآنارشيسم جغرافيايي سبب آن مي شود که رويکردي فرايند گرا شکل گرفته و بر مبناي آن ظرفيت سازي لازم فراهم شده که خود به بسيج سرمايه اجتماعي ، مالي و کالبدي، اجتماعات محلي کمک مي کند. در واقع نئوآنارشيسم جغرافيايي در مقياس مکان جغرافياي در نفي اقتدار در فضاهاي جغرافيايي راهکارهاي باز سامان دهي اجتماع را با تاکيد بر ديدگاهي فرايندگرا مدنظر داشته که درآن ظرفيت سازي و اصالت توليدي جايگاه مهمي را به خود اختصاص داده اند. اين خود ناشي از تاکيد انديشه آنارشيسم بر تمرکز زدايي و پيشرفت روز افزون آن و همچنين اتکاي روزافزون جامعه مدني بر خودياري است. شکل زير نشان دهنده چارچوبي مفهومي بر مکان جغرافيايي در نئوآنارشيسم مي باشد.
چهارچوبي مفهومي از مکان جغرافيايي در نئوآنارشيسم
مقياس عمل و توليد فضا در نئوآنارشيسم جغرافيايي، تاکيد بسيار بر مکان جغرافيايي دارد. در واقع اين امر بر تمرکززدايي و فدراليسم که از اصول بنيادي در آنارشيسم مي باشند، نشات مي گيرد. در اين راستا مي توان بيان داشت كه مكان جغرافيايي محصول پايدار و اجتماعي قابل تشخيص از متن فضايي مي باشد كه به واسطه و نتيجه عيني از فعاليت اجتماعي و ارتباطات(شامل روابط طبقاتي) از نظر مادي توليد مي گردد(Soja,1989,131). علاوه بر آن مكان بستر سرمايه داري براي شيوه توليدش محسوب مي شود و فرايند انباشت در مكان شكل مي گيرد و همچنين بازتوليد نيروي كار نيز متكي به مكان جغرافيايي مي باشد(Massey,1984,197). مکان جغرافيايي در اين انديشه مي تواند معادل مناطق جغرافيايي قلمداد گردد.
نئوآنارشيسم ، با گذار از انديشه فضاي موجود، گونه از توليد فضا را مدنظر دارد. در اين نگرش فضاي جغرافيايي در مقياس هاي فراملي، ملي، منطقه اي و محلي در چارچوب بافتار متقابل اجتماع و محيط (طبيعي يا انسان ساخت) و همچنين کنش متقابل انسان هاي اجتماع توليد مي شود. در واقع همان گونه که کنش انساني در توليد فضا نقش دارد، سرمايه داري نيز در توليد فضاي خاص خود داراي نقشي اساسي است(Lefebvre,1991:9 ).
رويکرد نئوآنارشيسم به توليد فضا، درک روابط ميان اجتماع و فضا را شکل مي دهد و بستري را براي به چالش کشيدن تحرکات فضايي سرمايه داري فراهم مي آورد. علاوه بر آن رويه هاي فضايي[1] شکل گرفته در چارچوب توليد فضا، که توليد و مکان هاي خاص و خصيصه هاي مجموعه هاي فضايي هر يک از صورت بندي هاي اجتماعي را نشان مي دهد(بلانت،144:1385) مي تواند بستري براي شکل گيري تحليل درست اجتماعي را فراهم آورد. در واقع نئوآنارشيسم مي تواند ماهيت تجريدي يک فضاي سرمايه داري را به وسيله تحقق يک نظام فضايي جايگزين و يک شکل جديد از فضا که مبتني بر رويه هاي فضايي باشد، تغيير داده و آن را بگسلد. اين امر زماني امکان پذير خواهد بود که فضاهاي زيستي را بيش از همه مدنظر قرار دهيم و جهت گيري ها را بر آن اساس تنظيم نمايم. از اين رو نئوآنارشيسم بر بنيان نظريه توليد فضا، و با توجه به شکل گيري فضاهاي زيستي براساس رويه هاي فضايي متفاوت، جهت گيري فضايي خود را بر بنيان حمايت از تبعيض هاي جنسيتي در فضاهاي شهري قرار داد است و جهت گيري جنسي خود را بر حمايت از جنبش هاي فمينيستي و همجنسگرايي قرار داده است(Castree,2004:148 ). در واقع اين جهت گيري نشان از تحليل رويه هاي فضايي توليد شده توسط جنبش هاي فوق مي باشد که نشان ازفشار مضاعف ديگر فضاهاي تجريدي برآنها داد ( Sheehan,2003:215 ). از ديگر سو فشارهاي اقتصادي سرمايه داري در کلانشهرها ، بخصوص در جهان سوم، رويه هاي فضايي خاصي را همچون حاشيه نشيني شکل داده است که خود جهت گيري اقتصادي نئوآنارشيسم را در ابعاد فضايي به خود اختصاص داده است.