ـ برای آنارشیست ها ... تاریخ، حرکت نمی کند، در حالی که از نظر مارکسیست ها تاریخ دارای حکت تکاملی است و حرکتش از طریق خطوط پولادین ضرورت دیالکتیکی صورت می گیرد. این حرکت خارج از تلاش و تقلای انسان است و تلاش بشر محصول خواسته عملی بشر است که براساس یک جرقه آگاهی و هوشیاری آزاد درونش، در پاسخ گویی به آنچه او را بر می انگیزد ـ در خود یا در ماهیت ـ انگیزه دایمی آزادی را در او به وجود می آورد( به نقل از کتاب آنارشیسم : نوشته وودکوک )
ـ برابری بدون آزادی استبداد دولتی است .... مصیبت بارترین ترکیبی که می توانست شکل بگیرد، تلفیق و اتحاد سوسیالیسم و مطلق گرایی بود. وحدت یابی شور و شوق مردم برای بهزیستی مادی.... با دیکتاتوری یا تمرکز تمام قدرت سیاسی و اجتماع در دولت.... ماباید عدالت کامل اقتصادی و اجتماعی را تنها از طریق آزادی جستجو کنیم. در آنجا هیچ زندگی یا انسانی خارج از آزادی نیست و سوسیالیسم که آزادی را به منزله تنها اصل خلاقه اش نمی پذیرد.... به ناچار... منجر به بردگی و منشی می شود( باکونین به نقل از دالگوف 1980)
ـ در حالی که ممکن است مارکس در نخستین مجادله در انترناسیونال برنده شده باشد، اما حوادث بعدی درستی و صحت اخطارهای باکونین را درباره تمرکزگرایی ، سوسیالیسم دولتی و دیکتاتوری طبقه کارگر ثابت کرد. او بصیرت پیامبرگونه ای در ماهیت دولت های کمونیستی داشت که همگی به درجات گوناگون متمرکز، دیوانسالار و نظامی گر به وسیله خود ـ گماری و خود ـ بازتولید نخبگان قانونمند می شوند..... آری باکونین و نه مارکس به وسیله قضاوت تاریخ تصدیق شد ( مارشال ، 1993 : 305)
0 نظرات:
ارسال یک نظر