برایان کاپلان
مترجم: مجید رويین پرویزی
مترجم: مجید رويین پرویزی
نقد محافظهکاران بر آنارشیسم بسیار کمتر بسط یافته است، اما میتوان از لا به لای نوشتههای نویسندگانی چون ادموند برک، راسل کرک و ارنست فن دنهاگ، به آن دست یافت. (جالب است که برک شناسان هنوز بر این موضوع مباحثه میکنند که اثر شبه آنارشیستی او به نام «دفاعی از جامعه طبیعی» کاری جدی بوده است یا هجویهای کنایهآمیز.)
برک احتمالا، مثل سایر ایدئولوگهای رادیکال، میگفت که آنارشیستها تکیه بسیاری بر دلایل ناقص شان میکنند درحالی که بصیرت انباشته شده حاصل از سنت را نادیده میگیرند. جامعه به کارش ادامه میدهد از آن رو که ما به نظامی از قواعد کاربردی دست یازیده ایم. حتی به نظر میرسد که برک انتقاد خود بر انقلابیون فرانسه را نیز با همان نیرو علیه آنارشیستها به کار میگرفت: «آنها هیچ احترامی برای بصیرت دیگران قائل نیستند؛ اما در عوض آن را با اطمینان بیحد و حصری به خودشان جبران میکنند. برای آنها این دلیل کافی است که طراحی کنونی امور را تنها به این دلیل که قدیمی است بهم بریزند. درباره چیزهای نوین، آنها هیچ ترسی از مدت دوام اموری که با عجله میآفرینند ندارند؛ زیرا تداوم برای کسانی که میپندارند هیچ کاری قبل از آنها انجام نشده است و تمام امیدشان را به اکتشاف وامیگذارند هیچ اهمیتی ندارد.» تلاش برای جایگزین کردن بصیرت حاصل از ادوار مختلف با تئوریهای تازه البته مسلما به فاجعه میانجامد، زیرا سیاستهای موجود باید حاصل سازشی میان قوای پرتوان رقیب باشند یا به تعبیر برک «علم ساختن ثروتی فراوان، یا ابداع آن، یا اصلاح آن، مثل هر علم تجربی دیگر، نباید اولویت دانسته شود. همچنین تجربهای اندک در چنین علوم عملی به کار ما نخواهد آمد؛ برای آنکه آثار واقعی دلایل اخلاقی همیشه فوری نیستند.» بنابراین نتیجه محتمل هرتلاش برای تحقق اصول آنارشیستی یک دوره کوتاه شوق انقلابی خواهد بود، که به دنبالش هرج و مرج و فروپاشی اجتماعی ناشی از غیرعملی بودن سیاستهای انقلابی را به همراه میآورد و سرانجام به پیروزی دیکتاتوری بیرحم میانجامد که تنها با بازگرداندن نظم و بازسازی حس ثبات اجتماعی در مردم قدرت را به چنگ میآورد.
در واقع خیلی از آنارشیستها انتقاد برک از انقلاب خشونت آمیز را میپذیرند و اصلا به همین دلیل هم هست که به دنبال پیشبرد تدریجی دیدگاههایشان از طریق آموزش و اعتراضات غیر خشونت آمیز هستند. در واقع، تحلیل باکونین از مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی روشنفکران طبقه متوسط تفاوت اندکی با تحلیل برک دارد: او هم بر این باور بود که مهم نیست چه میزان نظام کنونی مستبد باشد، همواره افراد تشنه قدرتی وجود دارند که از انقلاب خشونت آمیز به عنوان عملی ترین راه رسیدن به قدرت مطلق پشتیبانی میکنند. اعتراضهای آنان علیه بیعدالتیهای موجود باید در پرتو هدف نهایی شان که استقرار حکومت مطلقهای به مراتب بیرحمانه تر است نگریسته شود.
درباره سایر موضوعات، آنارشیستها قویا با بسیاری ادعاهای برک مخالفت خواهند کرد. بسیاری از اشکال بیچارگی از تعصب کور به سنن ناشی میشود؛ و تفکر عقلایی از زمان زوال استبداد سنتی پیشرفتهایی بیشمار برای جوامع بشری به دنبال داشته است. به علاوه، آنارشیستها به دنبال حذف سنتهای با ارزش نیستند، بلکه خیلی ساده خواستار شواهدی مبنی بر سودمندی سنتی خاص هستند پیش از آنکه به حمایتش برخیزند و وقتی که جامعهای – که اغلب هم دیده میشود – با طیف گستردهای از سنتهای ناسازگار روبهرو است، چه باید کرد؟
آنارشیستها همچنین ممکن است که اعتراض کنند تحلیل برک بیش از حد بر سنت به عنوان نتیجه و نه یک فرآیند، تاکید میکند. تحول فرهنگی ممکن است پیوسته موجب وانهادن اندیشهها و اعمال احمقانه شود، اما این به این معنی نیست که اینها تا پیش از این سودمند بودهاند؛ دفاع دولت از سنت به معنای نابود کردن فرآیندهای رقابتی است که به متحول سازی سنت کمک میکنند. آنطور که وینسنت کوک توضیح میدهد: «دقیقا به این دلیل که بصیرت باید پله پله انباشته شود است که نمیتوان آن را توسط هیچ مقام سیاسی یا مذهبی منفرد به شکل متمرکز برنامه ریزی کرد، یعنی درست خلاف آرزوی محافظهکاران و جمعگرایان. همچنان که جمعگرایان به راستی از این بابت که سعی دارند جامعه را به شکل عقلایی و در مخالفت با سنت بازسازی کنند گناهکارند، محافظهکاران هم از طرف دیگر گناهكارند که میخواهند سنتهای قدیمی را پیوسته حفظ کنند. محافظهکاران فراموش کردهاند که فرآیند انباشت بصیرت فرآیندی مستمر است و به جای آن پذیرفتهاند که یک مجموعه موجود از سنن (اغلب یهودی-مسیحی) نماینده جامعه کامل است.»
راسل کرک، برک پژوه برجسته، نقد مختصری بر جنبش لیبرتارین مدرن نوشته است. در کل، کرک بسیاری از همان استدلالات آنارشیسم چپ را در این راه بهکار زده است. او اغلب طوری از لیبرتارینها سخن میگوید که به نظر منظور واقعیاش آنارشوکاپیتالیستها است. کرک حداقل از شش جهت از لیبرتارینها ایراد میگیرد. اول، آنها منکر وجود یک «نظم اخلاقی نازل شده» هستند. دوم، نظم مقدم بر آزادی است و آزادی تنها پس از آنکه حکومت نظم قانونی را برقرار کرد به وجود آمدنی است. سوم، لیبرتارینها بر این باورند که نفع شخصی تنها قید اجتماعی ممکن است، اگر که انگاره جمع نگرانه ارسطویی یا یهودی-مسیحی از انسان را کنار بگذاریم. چهارم، لیبرتارینها به خطا فرض میکنند که انسانها طبعا خوب یا حداقل اصلاح پذیرند. پنجم، لیبرتارینها سبک مغزانه به دولت حمله میکنند، جای آنکه فقط به انحرافاتش بپردازند و ششم، لیبرتارین یک انسان خودمحور جاهل است که به عقاید کهن و رسوم ارزشمند پشت میکند. آنارشیستهای چپ هم احتمالا برسر نکات سه و شش با کرک موافق خواهند بود.
اما آنارشیستها چه پاسخی به انتقادات کرک میدهند؟ درباره «اخلاق نازل شده» میگویند که در تاریخ آنارشیستهای مذهبی و غیرمذهبی وجود داشتهاند؛ به علاوه بسیاری آنارشیستهای غیرمذهبی همچنان به اخلاقیات غیرملموس پایبندند. بیشتر آنارشیستها رد میکنند که نفع شخصی را تنها قید محدودکننده اجتماعی بدانند؛ و حتی آنهایی هم که تصدیقش میکنند انگاره وسیعی از نفع شخصی در ذهن دارند که با سنت ارسطویی سازگار است.
درباره اولویت نظم بر آزادی، بسیاری آنارشیستهای تحت تاثیر کروپتکین خواهند گفت که همانند زندگی سایر انواع حیوانات، نظم و همکاری به عنوان نتیجه و نه پیامد، آزادی شکل میگیرند. درحالی که آنارشوکاپیتالیستها احتمالا کرک را به تئوریسینهای «نظم خودانگیخته» چونهایک، هیوم، اسمیت و حتی خود ادموند برک ارجاع میدهند.
در واقع خیلی از آنارشیستها انتقاد برک از انقلاب خشونت آمیز را میپذیرند و اصلا به همین دلیل هم هست که به دنبال پیشبرد تدریجی دیدگاههایشان از طریق آموزش و اعتراضات غیر خشونت آمیز هستند. در واقع، تحلیل باکونین از مارکسیسم به عنوان ایدئولوژی روشنفکران طبقه متوسط تفاوت اندکی با تحلیل برک دارد: او هم بر این باور بود که مهم نیست چه میزان نظام کنونی مستبد باشد، همواره افراد تشنه قدرتی وجود دارند که از انقلاب خشونت آمیز به عنوان عملی ترین راه رسیدن به قدرت مطلق پشتیبانی میکنند. اعتراضهای آنان علیه بیعدالتیهای موجود باید در پرتو هدف نهایی شان که استقرار حکومت مطلقهای به مراتب بیرحمانه تر است نگریسته شود.
درباره سایر موضوعات، آنارشیستها قویا با بسیاری ادعاهای برک مخالفت خواهند کرد. بسیاری از اشکال بیچارگی از تعصب کور به سنن ناشی میشود؛ و تفکر عقلایی از زمان زوال استبداد سنتی پیشرفتهایی بیشمار برای جوامع بشری به دنبال داشته است. به علاوه، آنارشیستها به دنبال حذف سنتهای با ارزش نیستند، بلکه خیلی ساده خواستار شواهدی مبنی بر سودمندی سنتی خاص هستند پیش از آنکه به حمایتش برخیزند و وقتی که جامعهای – که اغلب هم دیده میشود – با طیف گستردهای از سنتهای ناسازگار روبهرو است، چه باید کرد؟
آنارشیستها همچنین ممکن است که اعتراض کنند تحلیل برک بیش از حد بر سنت به عنوان نتیجه و نه یک فرآیند، تاکید میکند. تحول فرهنگی ممکن است پیوسته موجب وانهادن اندیشهها و اعمال احمقانه شود، اما این به این معنی نیست که اینها تا پیش از این سودمند بودهاند؛ دفاع دولت از سنت به معنای نابود کردن فرآیندهای رقابتی است که به متحول سازی سنت کمک میکنند. آنطور که وینسنت کوک توضیح میدهد: «دقیقا به این دلیل که بصیرت باید پله پله انباشته شود است که نمیتوان آن را توسط هیچ مقام سیاسی یا مذهبی منفرد به شکل متمرکز برنامه ریزی کرد، یعنی درست خلاف آرزوی محافظهکاران و جمعگرایان. همچنان که جمعگرایان به راستی از این بابت که سعی دارند جامعه را به شکل عقلایی و در مخالفت با سنت بازسازی کنند گناهکارند، محافظهکاران هم از طرف دیگر گناهكارند که میخواهند سنتهای قدیمی را پیوسته حفظ کنند. محافظهکاران فراموش کردهاند که فرآیند انباشت بصیرت فرآیندی مستمر است و به جای آن پذیرفتهاند که یک مجموعه موجود از سنن (اغلب یهودی-مسیحی) نماینده جامعه کامل است.»
راسل کرک، برک پژوه برجسته، نقد مختصری بر جنبش لیبرتارین مدرن نوشته است. در کل، کرک بسیاری از همان استدلالات آنارشیسم چپ را در این راه بهکار زده است. او اغلب طوری از لیبرتارینها سخن میگوید که به نظر منظور واقعیاش آنارشوکاپیتالیستها است. کرک حداقل از شش جهت از لیبرتارینها ایراد میگیرد. اول، آنها منکر وجود یک «نظم اخلاقی نازل شده» هستند. دوم، نظم مقدم بر آزادی است و آزادی تنها پس از آنکه حکومت نظم قانونی را برقرار کرد به وجود آمدنی است. سوم، لیبرتارینها بر این باورند که نفع شخصی تنها قید اجتماعی ممکن است، اگر که انگاره جمع نگرانه ارسطویی یا یهودی-مسیحی از انسان را کنار بگذاریم. چهارم، لیبرتارینها به خطا فرض میکنند که انسانها طبعا خوب یا حداقل اصلاح پذیرند. پنجم، لیبرتارینها سبک مغزانه به دولت حمله میکنند، جای آنکه فقط به انحرافاتش بپردازند و ششم، لیبرتارین یک انسان خودمحور جاهل است که به عقاید کهن و رسوم ارزشمند پشت میکند. آنارشیستهای چپ هم احتمالا برسر نکات سه و شش با کرک موافق خواهند بود.
اما آنارشیستها چه پاسخی به انتقادات کرک میدهند؟ درباره «اخلاق نازل شده» میگویند که در تاریخ آنارشیستهای مذهبی و غیرمذهبی وجود داشتهاند؛ به علاوه بسیاری آنارشیستهای غیرمذهبی همچنان به اخلاقیات غیرملموس پایبندند. بیشتر آنارشیستها رد میکنند که نفع شخصی را تنها قید محدودکننده اجتماعی بدانند؛ و حتی آنهایی هم که تصدیقش میکنند انگاره وسیعی از نفع شخصی در ذهن دارند که با سنت ارسطویی سازگار است.
درباره اولویت نظم بر آزادی، بسیاری آنارشیستهای تحت تاثیر کروپتکین خواهند گفت که همانند زندگی سایر انواع حیوانات، نظم و همکاری به عنوان نتیجه و نه پیامد، آزادی شکل میگیرند. درحالی که آنارشوکاپیتالیستها احتمالا کرک را به تئوریسینهای «نظم خودانگیخته» چونهایک، هیوم، اسمیت و حتی خود ادموند برک ارجاع میدهند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر